بلاخره آمدی
چشمانم آمدنت را باور ندارد
این انتظار ضعیفش کرده است
اشک هایم را به کمک خویش می طلبد
صفحه دیدش را شستشو می دهد
با هر قدمی که به من نزدیک شدی
اشک هایم بیشتر جاری شد
اشکی نه برای تو نه برای ذوق آمدنت
برای خودم ، آری برای خودم
برای خودی که دیگر گم نشده است
مقصد و مقصودش را پیدا کرده است
|