به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت ،

من به این معجزه ایمان دارم ،

منتظر باید بود

تا زمستان برود ،
غنچه ها گل بکنند !

متن یکی از بهترین و زیباترین متنهایی که تا حالا خوندم ...

****************************************** بعضی وقتا ما آدما یه الماسی و تو دستمون داریم ...

چشممون به یه گردو میفته که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه و پایین میره ...

دنبال گردو میدویم ...

اینقدر تند دنبال گردو میدویم که حواسمون از الماس توی دستمون پرت میشه ...

وسطای راه خودمون و پرت میکنیم رو گردو و بالاخره میگیریمش ...

الماس از دستمون پرت میشه و میره ته یه چاه خیلی عمیق ...

گردو رو میشکنیم و میبینیم پوچه و گندیده است ...

ما میمونیم و پوست گردویه گندیده و یه دهنه باز و یه دنیا حسرت ...

قدره الماسی و که تو دستت داری بدون و نذار یه گردو .. حواست و پرت کنه ...

این واقعیت زندگیه ماست ...

در هیاهوی زندگی دریافتم

چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالیکه گویی ایستاده بودم

چه غصه هایی که فقط سپیدی مویم را حاصل شد

در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود

و اگرنه، نمی شود. به همین سادگی

کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم

به جایش فقط او را نگه میداشتم

او خودش برای همه دردها درمان است

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد کز مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگ دستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشق بازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید

زیباترین روز

هنوز فرا نرسیده است

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم..

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره..

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...

خسته ام از کسی که مرا در خودش غرق کرد اما نجاتم نداد..

سرمایه‌های

هر دلی حرف‌هایی است

که برای نگفتن

دارد.....

دلـتنگــي، پيچيــده نيســــت.

يــک دل..

يک آسمان..

يــک بغــض ..

و آرزوهــاي تـَـرک خـورده !

به همين ســادگـي ..

کـــآش میتــونستــم حرفهــآیم

را بجـآی هضم کــردن به تو میگفتم!

دلتنگی حس عجیبی است

که گاهی تو را به یادم می آورد ...

گاهی یعنی همیشه ...

گاهی یعنی همین حالا !!

هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ،

همین بس که به خود بگویم این بار کار ناتمام را ،

پایان می دهم .

دلم تو این خیابون میگیره


خدایا کاکشکی بارون بگیره


منو به اون روز قشنگی ببره


که قلب بارون برای تو میتپه


دل تو برای من میزنه


یاد اون روزها می افتم قلبم آتیش میگیره


خدایا میشه بارون بگیره؟

خدایا دلگیر نشو ازمن ولی........

ته نامردیه دنیات

دلم آهسته میزند لبخند


خیال تو هر لحضه میکند یادم


نگاهت در خیالم هست هر لحظه


لحظه های شوم دلتنگی


لحظه های پرُ از بغض پر از بی تو


دست هایت شده قاتل


نفس گیره نفس هایت


چشم هایم یکی اشک و یکی خون


در لحظه هایی که شب یلداست بی تو


نجاتم بده از این دل مردگی ها


نجاتم بده از این لحظه های شوم دلتنگی

کوههای عظیم پر از چشمه اند

و قلبهای بزرگ پر از اشک

درد دارد درد

عشقی که ته قلبم رها کردی

خاطره هایی پر از بی تو

رز های خشکیده

زندگی بی هم نفس

درد دارد درد

درد این ها رو تو نمیفهمی

خم میکند کمر کوه رو