برای خو ب بودن نیازی نیست

که همه بشناسنت

اگه حتی یه نفر هم بدونه

خوبی

بقیه نیز خواهند فهمید

و من از تو جدا ماندم

ولی ای كاش میمردم

برو دیگر كه دل از غم

رها كردم

خداحافظ...خداحافظ

كه دیگر بر نمیگردم!

زندگی تعداد نفس ها نیست !

زندگی تعداد لبخند های

کسانیست که

دوستشان

داریم

رفتی

اما من پنجره را تا قیامت

باز میگذارم

مگر

یک روز از خم کوچه نمایان شوی

وبرایم دستی تکان دهی

بـه سـلامتي

لـبـخـندي

که کـمکــ ميـکنه

براي همه

توضيـح نـدي حالتـ داغـونه

خـ ـُدآیـ ـآ

دَســتــَم بــه

آسمـ ـآنـــَت

نمـــے رســَد امـ ـآ آن

تــویـ ـے کـ ـه

دَسـ ـتت مـ ـے رسـ ـَد

بُـ ـلَنــــدَم کـ ـُن

نجار ها

هم کورند

هنوز هم تخت دو نفره میسازند

نمیبینند

همه تنهاییم

حتی آنهایی که دو نفره

میخوابند…

قلبم تهی ز شوق و رنگ

قلبم را جنگ آب و نهنگ

قلبم تباه ز تاریکی و ننگ

قلبم مرده در آغوش سنگ

بند بند دلِ بنده ،

به بند بند دلت بنده

آهای دلبنده بنده

خیلی دلم برات

تنگه

دل

نـه اجبار مـیفهمد نه نصیحت ،

آنکه لایق دوسـت داشتن اسـت

را

دوست دارد ،

مـثل تو !

آنچنان بر تو دل بسته ام

كه حتي اگر بروي

مجبوري دلم را نيز با خود ببري

حيات دلم به خنده هاي لبانت گره خورده است

بدون لبخندت مرگ آن حتميست

آمده ام فقط بنویسم

هـפا سرב است

دستانم بدون تو یخ زده

شاید نوشتن دست هایم را گرمــ کرد

چه عالمی בارב نوشتن

تو رفته ای

من رفته ام

آنچه باقیست


احساسات مچاله ی من ---

اینجاست...

عــــادت نـــدارم درد دلـــــم را ،

به هـمه کــــس بگویـــم ..! ! !

پس خاکـــــش میکنم

زیــر چهـــــره ی خنــــدانم.. ،

تا همـــــه فکـــــر کننــــد . . .

نه دردی دارم و نه قلبــــــــــــــی

آهسته

فتح کرده ای

با چشمهایت

هرچه داشته ام را

حالا تمام جهان

من مستعمره ی توست

وقتی تو نیستی …

شادی کلام نامفهومی ست !

و

” دوستت می‌دارم ”

رازی‌ ست

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا …

به تو معتادند

حــال ِ مــن خــوب است
امــا
عــالی می شــوم
وقــتی کــه
تــــو…
با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
” نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …
.

زندگی آنقدر ابدی نیست

که بتوان مهربان بودن را

به فردا انداخت.

دوستت دارم...

چون شاید فردا فرصتی

برای گفتنش نباشد!!!

اگر

دلت راکسی شکست

نفرینش نکن

همین که ازنگاهت رنجیده باشد

دنیایش جهنم است!

 بعضی اززخمهاهست

که هرروزصبح

بایدروشونوبازکنی

نمک بپاشی

تا یادت نره دیگه

سراغ بعضی ادمهانباید بری

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای

خوشبختی خودت دعا کنی؟

در

هوای آغوشت

سخت خمارم

دوای دردم را

می خواهم،

دستان تو...

کاش میشد

بی آنکه کسی بداند

یکی به روزهای هفته اضافه کنیم

برای باهم بودن.

عکس

تو بر عکس

تو مدام در

آغوش

من است

دیر

باریدی باران...

دیر...!!!

من مدتهاست

در

حجر نبودنش

خشکیده ام.

مـــــن از تمامـــ آسمـــان

یکــــ بــــاران را میخواهمـــــ ...

و از تمــــام زمیــــن یکـــ خیابانـــــ را ... و

از تمــ ــامــ تـــ ــو یک دستـــــ

که

قفــــل شده در دستـــ مـــــن

در خلوت دلم ...

بخاطر تمام دلواپسی هام ،

برای تسکین دل بیقرارم ،

برای تیمار زخم هایم ،

برای خشک کردن چشم های

خیس لحظات انتظارم ،

برای باور صداقت و زدودن سیاهی اعتماد

، برای روشنی کوره راه زندگیم ...

برای لمس خوشبختی و فریادی از ته دل

، برای شکستن قلم تقدیروتفکر

منجمد انسانها ،

برای فرو ریختن نمیشودها و شکستن

حصاردل ،

بهـــــــانه ایی شو و بیـــــــا

زیبایی عشق

به

سکوت است نه فریاد ،

پس با تمام سکوتم

دوستت دارم

چندیست در نبودت

به ساعت شنی مینگرم...

یک صحرا گذشته است..

روزی اگر نبودم تنها آرزوی ساده ام این است

زیر لب بگویی

یادش بخیر.